
شاخهایی که برای ما شاخ شدهاند
تعداد بازدید : 2
جهان مجازی؛ اسب سفید بالدار یا «تروا» ی شاخدار
نویسنده : دریا قدرتی پور
عطش تبلیغات اینستاگرامی این قدر زیاد شده که هر کدام از شاخهای اینستاگرام برای ما شاخ میکشند. دنیایی که میلیونها نفر را دور خودش جمع کرده تا در رقابت تنگاتنگی موفق شود میلیونها تومان را نصیب کسانی کند که حالا جای پای محکمی برای خود باز کردهاند.
شاید تا چند وقت پیش تا به این حد شاخها شاخ نشده بودند، اما دنیای اینترنت فضای ما را هم عوض کرد و از شهرت سلبریتیها بیرون آمد و رسید به آدمهای عادی در دنیای مجازی. حالا عرصه تاخت و تاز عادیهایی شده که به مدد اینستاگرام آرمانهای ما را عوض کردهاند و گیشهها را فتح.
فالوردارهای شاخداری که بستر خوبی برای خود در فضایی پر از حاشیههای پولساز ساختهاند تا با معمولیترین کارها هم بتوانند عدد و رقمهای پرطمطراقی را برای خودشان کسب کنند.
دابسمش یا کلیپهای پر از هجو و هزل و طنز از هر راهی که بروند و شاخ بشوند دیگر نانشان توی روغن است. بماند که برای تبلیغ در اینستاگرام مهمترین فاکتور عدد است. این که چقدر فالوئر داری؟ اگر ویدئو بگذاری چقدر بازدیدکننده داری؟ اگر پست بگذاری چقدر لایک میخورد؟ چقدر از فالوئرهایت واقعی و فیک نیست؟ صاحبان کالاها و صفحاتی که قصد تبلیغ محصول یا خدماتشان را دارند با بالا و پایین کردن این اعداد در آخر به این سؤال میرسند: «برای تبلیغات چقدر پول میگیری؟ در کشور ما سلبریتی و اینفلوئنسر تعریف دقیق و آدم مشخصی ندارد، کافی است صفحه اینستاگرام را هر چند روز یک بار باز کنی و یک شاخ جدید ببینی که قرار است روی سر خودت هم دربیاید، آدمهای عادی که تا چند روز پیش کنار ما زندگی میکردند و حالا با انتشار ویدئویی از خودکشی یا حرکات غیرعادی یا اشکال عجیب و غریب یا حتی بسیار عادیتر از این حرفها تنها برای تبلیغات پا به خانههای ما میگذارند و به راحتی الگویی برای زندگیمان میشوند.
فرهنگی که تا دیروز نه رسم داشتیم و نه میپذیرفتیم حالا به راحتی آب خوردن میزبان خانههای ما میشود و هر آنچه میخواهد از ذهنهای ما میگیرد و خودش را حک میکند توی جای جای لحظههایی که قرار است با دیگران شریک شویم. جالب اینجاست که تبلیغات اینترنتی چند نوع میشود گاهی هیچ خلاقیتی در آنها نیست و قیمتهای کمتری را هم با خود یدک میکشند، اما گاهی برخی از این تبلیغات با دوربینهای حرفهای و نه با موبایل معمولی تصویربرداری میشود و خودش میلیونها تومان خرج برمیدارد تا افرادی که در اینستاگرام مشهور شدهاند را به نان و نوای بیشتری برسانند، این هزینهها هم به راحتی پرداخت میشود تا هزاران تبلیغات، خدمات و کالاها را که قبلاً نه به این شکل و بیشتر از رسانهها تبلیغ میشد را در بربگیرد. شاید به همین خاطر است که چند سالی است این نوع تبلیغات از صداوسیما و روزنامهها به فضاهای مجازی کوچ کردهاند و حالا اینستاگرام یکی از بهترین رسانههایی است که میتوان تبلیغ محصولات را در آن انجام داد، اما واقعاً این تبلیغات بازخوردی را که باید، داشته است؟
تب تند تبلیغات اینستاگرامی اما آنقدر داغ است که صاحبان کالاها و خدمات به این سؤالات فکر نمیکنند. آنها میخواهند به هر شکل ممکن که شده از بازار عقب نباشند و در دایره رقبا جا نمانند.
گرچه برخی دیگر هم به همان بازارهای سنتی بسنده کردهاند و اعتقادی به این تبلیغات آنهم در پس پیکسلهای تبلیغاتی ندارند. تا اینجا نه مشکلی برای تبلیغ کنندگان هست و نه مشکلی برای تبلیغ کالاها، اما آنچه که برخی از کارشناسان و محققان اجتماعی را میترساند موجی است که بدون هیچ ابایی در حال گسترش است. گردابی که خیلیها را در دام میاندازد و بدون سر و صدا در خود فرو میکشد.
در کنار آن فرهنگی که بسیار مخربانه در حال گسترش است، فرهنگی که به تمدن دو هزار ساله ما مربوط نیست و بیشتر از آن سوی مرزها به خورد ما داده میشود. اینفلوئنسرهایی که هر کاری میکنند تا جذاب باشند و نمیدانند که به چه قیمت گزافی میخواهند مخاطبانشان را تحت تأثیر قرار دهند.
عقب نماندن از این قافله اکنون جای خیلی چیزها را برای ما کمرنگ کرده است و در این وانفسای شاخهای پوشالی دنیای مجازی جای قهرمانان واقعی که میتوانند الگوی مناسبی برای نسل آتی ما باشند خالی است. این سیل در حال جاری شدن است و معلوم نیست تا کجا میخواهد خانههایمان را تخریب کند....