نقد سینمایی «کاپون» که رویکردی تازه به گنگستر افسانهای داشته است
تعداد بازدید : 0
شکستن تابو
نویسنده : علی رفیعی وردنجانی
«کاپون» به کارگردانی «جاشترنک» فیلمی غیررئالیستی است. سینما ابزاری برای بازسازی واقعیتهای تاریخی نیست و اصولاً بر این عقیدهام که فیلمی در ژانر زندگینامه تنها یک شوخی دراماتیک با مخاطب است زیرا شخصیت عمق پیدا نمیکند و مخاطب تنها عمل آن را مورد قضاوت قرار میدهد و عوامل را نادیده میانگارد. «تامهاردی» با بازی در این نقش چیزی بر شخصیت داستان نمیافزاید بلکه تنها چهرهای شکننده و ترحمبرانگیز را در مخاطب بیدار میکند که این واقعه خود تحریف تاریخ براساس یک داستان واقعی است.
چهرهپردازی
نکته قوت و ضعف سینمایی این اثر در چهرهپردازی آن خلاصه میشود. چهره در نظر گرفته شده از «کاپون» سیاه،برافروخته از سرگذشت،بیمار و بیمارکننده است. مخاطب باور نمیکند مافیا چنین رئیسی داشته باشد. این غیر قابل باوربودن از سویی فیلم را جذاب کرده و از سوی دیگر منزجر کننده است. عدم وفاداری مؤلف نسبت به سایقهای دراماتیک یک اثر هنری در کاپون باعث شده است ویژگی شخصیتپردازی در ژانر زندگینامه به طور کل تغییر کند. «جاشترنک» ثابت میکند با سینما میشود همه چیز را انکار کرد اما غیرممکن است بتوان بر ابژهای صحه گذاشت. از این رو این اثر سینمایی نه قدرت فیلمهای زندگینامهای «استیوناسپیلبرگ» را دارد و نه جذابیت یک فیلم مافیایی را؛بلکه تنها اسطورهای منفور را به تمسخر میگیرد. تام هاردی با بازی در سریال تابو چهره مدرنی از جان وین به نمایش میگذارد اما این اثر نه تنها هاردی را به جلو پرتاب نمیکند بلکه شکستناپذیری او را به عنوان یک کاراکتر قدرتمند سینمایی زیر سؤال میبرد.
مرگ
11 سال زندان با ابرقدرت داستان چه کرده است! در واقع ما تاثیری از گذشت سالها بر شخصیت داستان نمیبینیم و تنها برداشتی کوتاه از تأثیرپذیری روانی او طی این سالها احساس میشود. فاصلهای که شخصیت با مرگ بر قرار میکند یک کودک روانی میانرده است. کودکی که از همان ابتداییترین لحظات فیلم نه تنها بر محور فیلمنامه سوار میشود بلکه فیلمنامه را نیز تحتتأثیر شدید خود قرار میدهد. پرداختن به این موضوع روانی بیش از اندازه است. فیلم مدام رفتارهای غیر قدرتمندانهای از یک شخصیت افسانهای نمایش میدهد در صورتی که مخاطب انتظار دارد عقبهای از کاپون را ببیند که پیش از آن هیچ کارگردان دیگری به نمایش نکشیده است. شخصیت در این اثر بیش از آنکه با مخاطب روبهرو باشد با مؤلف روبهروست. فیلم آنالیز روانی فیلمساز از دادههای به دست آمده از افول یک شخصیت قدرتمند در سالهای پایانی عمرش است. این واقعه به شدت برای سینما دردناک است.
تحول
در سال 1975 فیلم کاپون با بازی «سیلوستراستالون» به زیبایی به تصویر کشیده میشود؛همچنین قبلتر از آن در سال 1959 با کارگردانی «ریچاردویلسون» روی پرده میرود. فیلمساز با توجه به پرداختی که این آثار از شخصیت اصلی داشتهاند چنین کاپون را ضایع کرده است یا عمداً چهره او را تخریب و متزلزل میکند. همان اندازه که یک اثر سینمایی میتواند چهرهای را محبوب کند، توانایی تخریب تاریخ، آرمان، فرهنگ و ... را در ذات خود میپروراند و کارکرد کاتارسیس گونه هنر آن از هم نوع سینما در پرداخت مثبت چهره و محبوب ساختن آن است. به نظر اخلاقی نباید چهرهای را هرچند خلافکار به گونهای در رسانهای به ابعاد سینما منفور جلوه داد که مخاطب به انسانیت او شک کند. آن چهره همچنان باید در ذهن مخاطب یک رئیس مافیا باقی بماند تا بتوان باورمندانه تابو را شکست.