درد دستفروشان درمان ندارد
تعداد بازدید : 3
کرونا و فقر مرزی که ناپیداست
نویسنده : دریا قدرتی پور
شهر خالی است، خیلیها خانهنشین شدهاند، اما برای بسیاری خانهنشینی ممکن نیست. دستفروشانی که این روزها عطای نشستن در خانه و بیمار نشدن را به لقایش بخشیدهاند.
اینها کسانی هستند که یا رسماً و قطعاً بیکارند و شغل و درآمدی ندارند و در دل همان جمعیت دو رقمی بیکار میگنجند و در عین حال نمیخواهند نان ناپاک سر سفره خانودهشان ببرند یا درآمدی دارند، اما با آن چرخ زندگیشان نمیچرخد مانند برخی بازنشستههای ادارات و سازمانها که حقوق بازنشستگی هزینههای زندگیشان را تأمین نمیکند. برای آنها کرونا هم معنایی ندارد، وقتی فقر مرزی برایشان باقی نگذاشته است.
خیلی از مردم تعمداً یا سهواً توجهی به آنها نمیکنند. شاید به نظرشان یک بیمار بالقوهاند که در کنار فروش اجناس بیکیفیتشان ممکن است، ناقل کرونا هم باشند تا جایی که کار و کاسبیهایشان کسادتر از قبل شده است.
محمود یکی از کسانی است که زندگیاش را با دستفروشی میچرخاند، اما این روزها همه به او به عنوان یک آلوده به بیماری نگاه میکنند. برای او و خیلیهای دیگر این رفتارها نمک پاشیدن روی زخمی است که تا کنون نتوانستهاند درمانش کنند. میگوید: همه وحشت زده و نگران هستند از بیماری که معلوم نیست من داشته باشم یا نه. این روزها نه چیزی میخرند و نه دوست دارند اصلاً نزدیکشان شوم. همه از من فرار میکنند و به شکل یک جذامی مرا میبینند.
عاطفه هم کمی از او ندارد، دردهای زندگی او هم با آمدن کرونا بدتر شده است و نگرانیهایش بیشتر؛ مثال زن غمگینی است که با کولهباری از لیفهای نفروخته بر دوش، در ایستگاه آخر از واگن پیاده میشود؛ مادر دو فرزند، یکی دانشجو و دیگری محصل و هر دو دختر. او از برخوردی که با او میشود، دلخور است، اما بیش از آن، از شرایط زندگی خودش دلخور است؛ شرایطی که مجالِ نفس کشیدنِ آرام برایش نگذاشته است: اعلام کردهاند به جز در موارد ضروری و اضطراری از خانه بیرون نیایید و از وسایل حمل و نقل عمومی استفاده نکنید، مگر ما میتوانیم. این به معنای گرسنه ماندن است، من یک زن سرپرست خانوار هستم و درآمدم از این طریق است.
او میگوید: این روزها از وقتی این ویروس جدید آمده، مامورها بیشتر از قبل به ما گیر میدهند؛ میگویند بارتان را جمع کنید و بروید؛ میگویند بارهای شما منشأ آلودگی ویروس است؛ میگویند از این واگن به آن واگن، از این قطار به آن قطار نروید و مردم را آلوده نکنید اما نمیگویند اگر نرویم، خرج چند سر عائله چشم انتظار را از کجا بیاوریم؛ کرایه خانه را چطور جور کنیم و پول شهریه دانشگاه بچههایمان را چه بکنیم!
برخی از این دستفروشها فقط اجناسی را در دست میگیرند و هیچگونه بساطی در پیادهرو پهن نمیکنند. چون اینگونه مختصر و مفید، برای فرار احتمالی از دست مأموران شهرداری و خودروی جمعآوری متکدیان،
آمادهترند!
در حاشیه پیادهرو میایستند و داد میزنند. برخی آرام به دور از چشم مأموران و بااحتیاط جنسشان را داد میزنند: «آدامس»، «دوازده تا باتری 5 هزارتومن»، «لیف دستباف»، «جوراب»، البته برخی از شدت مأخوذ به حیا بودن، همین داد را هم نمیزنند. مراقب هستند که هم مأمور آنها را نبیند و هم آشنا و فامیل.
مروری اجمالی بر یک روزِ آدمهای شاغلی که شغلشان به اصطلاح کاذب است از آدامسفروش و باتریفروش گرفته تا لیف دستباف در این روزهای خلوت که کرونا مجال نمیدهد، حکایت
از روند روبهرشدی دارد که باعث شده تا هر روز تعداد این آدمها بیشتر شود؛ آدمهایی که نمیخواهند در زیر فشار اقتصادی راهِ ناصوابی را برای معاش برگزینند و در عین حال از نگاههای عابرانی که آنها را آلوده به ویروس میبینند، معذب و گریزان هستند و چهره پنهان میکنند.
کرونا آمده، اما معلوم نیست به این زودیها برود! برخی میگویند با گرم شدن هوا وضعیت بهتر میشود، اما حالا کو تا گرم شدن هوا که حداقل یکی دو ماه طول میکشد و این شکم گرسنه خیلیها را سیر نمیکند؛ در این شرایط همه دغدغه آلوده نشدن دارند و کسی به فکر دستفروشانی که خرج زندگیشان را درمی آورند نیست، کسانی که در این میدان خطرناک نمیتوانند در خانه بمانند و مجبورند با هزاران درد و غم این شرایط را هم با خود به دوش بکشند.