وقتی بحث فیلمهای ورزشی در میان باشد، اتومبیلرانی زمینهای است که به نسبت باقی موارد تا حدی مورد اجحاف واقع شده است. دلیل اصلی آن هم این است که دیدن شخصیت و کاراکتری که در یک ماشین نشسته است و چندین و چند دور پشت سر هم از مسیری تکراری عبور میکند چندان جذابیت سینمایی ندارد و به طورکلی با ذات این مدیوم همخوانی زیادی ندارد.
کارگردان با درک کردن این نکته صحنههای ماشینسواری را در فیلم «فورد در برابر فراری» محدود کرده است تا حداقل اطمینان را از درگیربودن بینندگان در فیلم حاصل بکند و تمرکز را به صورت یکسان بین عناصر ورزشی و دیگر عناصری که در پیش بردن شخصیتها و پردازش آنها تأثیر دارند تقسیم کرده باشد.
فیلم به طور خیلی محدودی براساس داستان واقعی «هنری فورد دوم»(تریسی لتس) است و اینکه او چگونه وارد رقابت اتومبیلرانی با «انزو فراری|رمو جیرون» شد، رقابتی که در نهایت به مسابقات سال ۱۹۶۵ و ۱۹۶۶ ختم شد. «فورد» که از باختهای متوالی و سخت به «فراری» خسته شده است، مدیران خود یعنی «لی لاکوکا|جان برنتال» و «لئوبیبی» (جاشلوکاس) را وادار میکند تا برنده قبلی این مسابقات یعنی «کارول شلبی|مت دیمون» را استخدام کنند تا خودروی جدیدی طراحی بکند.
«شلبی» با دریافت یک چک سفید امضا این شغل را قبول میکند. تیم او شامل «روی لون» (جیجیفیلد) «فیلرمینگتون»(ری مککینان) و راننده نخبه سختگیر یعنی «کن مایلز» (کریستین بیل) میشود. خلقوخوی دشوار «مایلز» برای کنارآمدن و ذات ضدحرکات تیممحور او باعث میشود که «بیبی» از این قضیه ناراحت شود و «فورد» را راضی کند تا مشارکت «مایلز» را در توسعه و آزمایشها محدود سازد. البته با دانستن این نکته که با یک فیلم ورزشی طرفیم، مطمئناً میدانیم که قضایا اینگونه پیش نخواهند رفت.
کارگردان این اثر توانسته است فیلم را بدون اینکه کاملاً موضوعش را تغییر بدهد، به جایی ورای این ژانر ببرد. همچنان با صحنههای «ساختاری/تمرین» طرف هستیم صحنههایی که شرکتکنندگان در آنها برای مسابقات بزرگ آماده میشوند. همچنین سکانسی داریم که شخصیت اصلی در آن ارزش خود را نشان میدهد و هم مسابقه و نمایش را داریم.
اگرچه نقطه اوج اثر ما را درنهایت راضی میکند، اما روش آن برای انجام این کار بسیار سنتی است و درنهایت هم هر کسی به خوبی میتواند استدلال کند که ویلن یا شخصیت منفی اصلی این اثر «فراری» یا راننده ماشین شماره ۲۱ نبوده، بلکه فورد و یا حتی شریک او یعنی «بیبی» است.
رابطه بین «دیمن» و «بیل» مستحکم و استوار است. «دیمن» شیک، باهوش و راحت است. «بیل» عصبانی و پر از جنب و جوش است. بهترین صحنهای که هر دوی آنها در آن حضور دارند جایی است که درگیر دعوای فیزیکی در محلی خارج از خانه «مایلز» میشوند.
این یکی از صحنههای کمدی اثر است. اگرچه «مگنولد» میتواند تنش و تعلیق مورد نظر در صحنههای مسابقه را به وجود بیاورد، اما هیچگونه تمایلی برای به دست آوردن چیزی بیشتر از آن ندارد. حواستان باشد زمانی که «شلبی» میتواند «فورد» را کمی در مسابقه بگیرد، چه اتفاقی میافتد؛ واکنش «تریسی لتس» بینظیر است.
«فورد در برابر فراری» مشکل سرعت و ریتم دارد؛ درحالیکه شاید افراد علاقهمند به اتومبیلرانی و طرفداران آن مخالفت بکنند اما فیلم بیش از حد درگیر جزئیات اختصاصی این حوزه میشود.
زمان خیلی زیادی صرف طراحی و ساخت ماشینها میشود. اگرچه صحنههای مسابقه با دوربین اول شخص و تصاویری که گاها از داخل داشبورد داده میشوند جذابیت بسیار بالایی دارند اما لحظات بسیار عادی و عملاً مردهای نیز در این بین وجود دارد.
اولین بار نیست که در سال ۲۰۱۹ حس میکنم یک فیلم میتوانست با تدوینی کمی بیرحمانهتر خیلی کیفیت بالاتری داشه باشد. ما به جایی در صنعت سینما رسیدهایم که نسخه مخصوص کارگردان تبدیل به چیزی شده است که در سینماها پخش میشود به جای اینکه بر روی دیویدیها عرضه بشود.
گول عنوان چندان اغوانکننده آن را نخورید. این فیلم سرگرمی را در سطح بسیار خوبی ارائه میکند. بهرغم ضعفهای گاه و بیگاه اما فیلم پایانبندی بسیار مستحکمی دارد و اگرچه احتمالاً در گیشه عملکرد خیلی خوبی نداشته باشد، شاید بتواند برای جوایز اسکار توجه منتقدان را به خود جلب بکند؛ به این خاطر که «کریستین بیل» تقریباً همیشه به حدی خوب است که بتواند توجه خیلیها را به خود جلب کند.