فیلم جنگی «در جبهه غرب خبری نیست» داستانی بی انتها از غم، مبارزه و مرگ در جبهههای جنگ جهانی اول را روایت میکند. اثری تماشایی که واقعیت عینی یک نبرد مخوف را نشان میدهد. تصویری هولناک از وحشیگری جنگ قرن بیستم که از چشمان ناباور یک سرباز آلمانی نوجوان دیده میشود.
ما در طول تاریخ سینما فیلمهای جنگی زیادی دیدهایم. بسیاری تمایل دارند داستانهای مشابهی از قهرمانی، شجاعت، و مردانگی را در مواجهه با شانسهای بسیار زیاد تعریف کنند که به پیروزی منجر میشود. اما «در جبهه غرب خبری نیست» که بر اساس رمانی کلاسیک در سال 1929 از اریش ماریا رمارک تولید شده است؛ در بسیاری از موارد برای اولین بار، وحشت واقعی آنچه را که میلیونها مرد جوان در حین حرکت با حسی نادرست تجربه کردند را به جهان نشان میدهد.
رمان انقلابی اریش ماریا رمارک یعنی «در جبهه غرب خبری نیست»، از زمان انتشار خود در تقریباً یک قرن پیش، سه بار جداگانه اقتباس شده است. اولین مورد ماجراجویی سینمایی برنده جایزه اسکار لوئیس مایل استون بود که تنها دو سال پس از انتشار کتاب به پرده سینما آمد؛ پس از آن پروژه احیا شده و اقتباسی دلبرت مان در اواخر دهه 70 میلادی در چارچوب یک اثر تلویزیونی به نمایش درآٰمد، و اکنون، اقتباس پرهزینه ادوارد برگر از نتفلیکس است که این کتاب را محور داستان مرکزی خود قرار داده است.
درون این اثر سینمایی لحظاتی وجود دارد که تقریباً هیچ اتفاقی نمیافتد، و لحظاتی نیز وجود دارد که تصور اینکه اتفاق دیگری ممکن است رخ دهد، دشوار است. اما همین ساختار ویژه یکی از هیجانانگیزترین و وسوسهانگیزترین تجربههای تماشای خاطرات اخیر ما از یک رویداد واقعی در دل تاریخ را ایجاد میکند. در هر فریم از فیلم «در جبهه غرب خبری نیست»، میتوانید احساس کنید که چقدر کار برای ساخت فیلم انجام شده است.
برای مثال در بخش فنی مربوط به فیلمبرداری، ادوارد برگر و فیلمبردارش از فیلمهایی مانند نجات سرباز رایان و 1917 الهام میگیرند و با حرکات پویا دوربین، سکانسهای جنگی گسترده و لحظات صمیمی و احساسی که واقعاً داستان را به واقعیت تبدیل میکند، به نمایش میگذارند. در واقع دوربین در این فیلم نگاهی عمیق به زندگی یک سرباز ارائه میکند. از سوی دیگر، اجرای اصلی فیلیکس کامر در نقش پل برای نگه داشتن مخاطب در هر لحظهای که او ظاهر میشود کافی است، و بازی سکوت و حیرت او تجربه این سطح از آسیب پذیری و بی دفاعی در سینما را فراتر از هنر خود ارتقا میدهد.
این اثر بدون شک تاکنون دستاورد فنی سال است؛ اما چرا؟ چون «در جبهه غرب خبری نیست» نوعی فیلم است که التماس میکند روی پرده بزرگ دیده شود، و این واقعیت که بسیاری از مخاطبان از جمله خود من نمیتوانند آن را به این شکل تجربه کنند مایه شرمساری واقعی است. در این روزگار بدون هنر، فیلمهای کمی هستند که سزاوار این فرصت و موقعیت باشند. اما از منظر فنی تنها مشکلی که در مورد سکانسهای اکشن فوقالعاده و جذاب فیلم وجود دارد این است که صحنههای ساکتتر و کماکشن اغلب در مقایسه با آنها هیجانانگیزتر به نظر میرسند.
شاید جابجایی مداوم بین اتمسفرها میتواند کمی برای مخاطب عام آزاردهنده باشد، اما تدوین بهموقع فیلم برای تحت کنترل نگه داشتن این کار بسیار عالی عمل میکند. به غیر از این، درون این اثر چیز بسیار کمی برای انتقاد وجود دارد. این اقتباسی درخشان از رمان است که تمام جزئیات مهم را ثابت نگه میدارد و در عین حال تغییرات زیرکانه کافی برای توجیه وجود خود ایجاد میکند. کسانی که واقعاً به پیامدهای اخلاقی این بخش از تاریخ علاقه دارند، به راحتی در این آخرین نسخه نتفلیکس چیزی برای دوست داشتن پیدا میکنند و برای بسیاری، این فیلم به عنوان یکی از بهترین فیلمهای جنگی قرن جدید شناخته میشود.
در پایان باید گفت: تصویر برگر از جنگ جهانی اول کیفرخواستی آغشته به خون از درگیری بین نیروهای درگیر در تمام ابعاد جنگ است. در واقع این فیلمی است که از تصاویر گرافیکی مردان بیاندام که به طرز وحشتناکی در دل هیاهوی جنگ جان خود را از دست میدهند، یا اجسادی که بیروحانه در چنگال سیمخاردار آویزان هستند، ابایی ندارد. اما چرا؟ چون میخواهد بگوید جنگ قدرت و جنگ سیاست، اول و آخرش مرگ است.
مثال تصویری این گفته شخص پل جوان به عنوان عنصر مرکزی داستان است. او نشانه عفت و پاکدامنی از بین رفته فیلم است. از ظاهر تازه و مشتاق صورتش با پوسته درخشان جوان گرفته تا نمای بیرونی گلی و خون آلود مردی ناشناخته که از ظلم نفرتانگیز آنچه که نه تنها دیده، بلکه به انجام آن متعهد شده، غرق شده است. این خود گویای معصومیت جوانان و نجاست جنگ در جبهه غرب است.