ناگفتههایی از زندگی «نیلوفر مکانیک» و «کیانا مکانیک»
تعداد بازدید : 2
آیا به دختران آچار به دست باید اعتماد کرد؟
نویسنده : زینب امینیان /باشگاه خبرنگاران جوان
شغل و آوازه آن همیشه به نام مردان بوده است، شغلی مردانه که امروز دو دختر جوان ایرانی توانستند عنوان مکانیک خانم را برای خودشان رقم بزنند. ماجرا از جایی شروع میشود که یکی از آنها آرزو داشت ماشینش را خودش تعمیر کند و دیگری بتواند روغن موتور ماشینش را خودش عوض کند. سودای مکانیک شدن، هردوی آنها را به سمت و سوی علاقهشان کشانده بود، بدون توجه به اینکه مکانیکی در جامعه ما یک شغل مردانه است. نیلوفر فرهمند و کیانا یاراحمدی که هر دو آنها ۲۹ سال دارند، پنج سالی است که از عمر رفاقتشان میگذرد و دو مکانیک جوانی هستند که عکسها و خبرهایشان طی چند روز اخیر در فضای مجازی در حال انتشار است. نیلوفر کارشناس گرافیک و فارغالتحصیل دانشگاه علم و فرهنگ که از دنیای گرافیک و سایر مهارتها از قبیل عکاسی، مجسمه سازی و ... فاصله گرفته و اکنون او را به عنوان نخستین مکانیک خانم میشناسند و کیانا یاراحمدی کارشناس رشته حقوق و فارغالتحصیل دانشگاه امام خمینی بروجرد با تجربه کار کردن در دفاتر حقوقی به همراه نیلوفر در حال یادگیری فوت و فنهای مکانیکی است. با انتشار عکسها و خبرهای آنان در فضای مجازی به عنوان یک خبرنگار کنجکاو شدم تا برای تهیه گزارش به همان مکانیکی بروم که آن جا مشغول به کار هستند. دو دختر جوان که مانند یک مکانیککار واقعی در حال بررسی ماشینی بودند که برای تعمیر آنجا بود، یکی از آنها ابزار دستش بود و دیگری در حال سفت کردن پیچی از خودرو. برای من جالب بود که چرا حرفهای را انتخاب کردند که با رشته دانشگاهیشان زمین تا آسمان متفاوت است. کیانا میگفت: «علاقه زیادی به رشته حقوق دارم و همچنان آرزو دارم روزی آزمون وکالت قبول شوم، اما مکانیکی هم علاقه فردی من است که آن را دوست دارم، آرزویی که در دوران کودکی خود به آن فکر میکردم، ولی آن را دست نیافتنی میدانستم و الان که به آن رسیدم خیلی خوشحال هستم.» نیلوفر هم به پیشنهاد مشاوره به سمت گرافیک و هنر رفته است. تجربه کار در آتلیه، بانک، عکاس خبری را داشته است، ولی میگفت: «دنبال کردن حرفه مکانیکی برای من از همه شیرینتر است.» نیلوفر یک ماه زودتر از دوستش برای یادگیری حرفه مکانیکی پیش علی آقا (صاحب مکانیکی) آمده بود و میگفت: «تقریباً ۵ ماهی است که به عنوان کارآموز من و کیانا پیش علی آقا داریم کارهای مکانیکی را انجام میدهیم و باوجود اینکه کیانا خانهاش تا اینجا خیلی دور است، اما با تمام سختیها داریم برای رسیدن به هدفمان میجنگیم.»
رؤیایی که آن را دور نمیدیدند...
رؤیایی که در موردش حرف میزدند، ایجاد یک گاراژ بزرگ مکانیکی بود تا سایر خانمها و افرادی که به مکانیکی علاقه دارند در سنین مختلف، بتوانند آن را به صورت تئوری در محیطی که شرایطش فراهم باشد یاد بگیرند، رؤیایی که برای آنها نزدیک به واقعه بود. از کیانا در مورد واکنش افرادی که به مکانیکی مراجعه کردند پرسیدم و گفت: «واکنش مردم خیلی خوب بوده است، عدهای از آنها تعجب میکردند و بعدش با کلی استقبال و تشویق روبهرو میشدیم که کلی به ما انرژی میداد.» قشنگترین قسمت این اتفاق آنجایی است که آنها بدون توجه به واکنشهای منفی دیگران برای رسیدن به هدفشان تلاش میکنند. به گفته خودشان اگر میخواستند به هر یک از این حرفها توجه کنند با شنیدن جمله ضعیفه اینجا چیکار میکنی؟ برو خونه ظرفتو بشور، بچههاتو بزرگ کن روز اول باید بیخیال هدف و رویاهایشان میشدند.
انتشار خبرهایی با تیترهای مختلف و گرفتن عنوان نخستین مکانیکهای خانم ایران برای آنها سبب شهرت حداقلی شده بود از آنها پرسیدم که آیا این شهرت وسوسهای نبوده به این سمت بروید که نیلوفر گفت: «وقت ناهار ما روی همین روغنهاست و در محیطی که شما میبینید مینشینیم و ناهار میخوریم، اگر کسی به دنبال شهرت باشد راههای متفاوت و راحتتری است نه اینکه به سمت مکانیکی بیاید و این همه سختی را تحمل کند.»
هر آدمی تنها یک بار متولد میشود...
از نیلوفر پرسیدم که برای بانوانی که علاقه به مکانیکی دارند، اما به دلیل محدودیتها یا مخالفت خانواده به دنبال علاقهشان نمیروند چه حرفی داری که بزنی؟ حرف قشنگی زد و گفت: به این فکر کنند که هر آدمی تنها یکبار متولد میشود این خودش جمله ترسناک و بزرگی است که اگر به آن توجه کنند به تمام علاقههایشان میرسند. کیانا در ادامه همین موضوع گفت: اگر خانواده فردی او را برای رسیدن به علاقهاش حمایت نمیکند، باید اعتماد خانواده را جلب کند و برای رسیدن به علاقه خود بجنگد نه اینکه آن را رها کند.
نیلوفر با خنده توضیح داد: «یک ماهی که من زودتر از کیانا آمدم اینجا میخواستم چیزهایی را که میدانم به کیانا هم یاد بدهم؛ یک روز داشتم به کیانا میگفتم این قطعه گژنپین (انگشتی) است و کاربردش چیست. خوب جالب است بدانید گژنپین یا همان انگشتی در صورتی قابل مشاهده است که موتور ماشین باز باشد و من داشتم یک قطعه دیگر را به جای گژنپین (انگشتی) روی یک موتور بسته به کیانا نشان میدادم و علی آقا (صاحب مکانیکی) که میدانست من دارم اشتباه میکنم از آن سمت کارگاه با خنده گفت: نکند که چشم بصیرت داری که گژنپین را روی یک موتور بسته میبینی...» علی آقا مردی میانسال و خوش رویی که با سابقه نزدیک به بیست سال در کار مکانیکی، صاحب مکانیکی بود، او هم کیانا و نیلوفر را مستعد در کار مکانیکی میدانست و میگفت: آنها واقعاً به اینکه یک مکانیک کار شوند علاقه دارند. از او پرسیدم حالا که به دو تا خانم جوان مکانیکی را یاد دادی، به نظرتون در حرفه مکانیکی خانمها مستعدتر هستند یا آقایان؟ خندید و گفت: «اولین شرط که یک مکانیک کار شوید علاقه است و بستگی به مرد یا زن بودن آن ندارد، من همسرم و پسرم مکانیکی بلد هستند و جالب است بدانید که طی چند روز گذشته تعدادی از خانمها زنگ میزنند و به من میگویند امکانش هست که ما هم بیاییم و مکانیکی را یاد بگیریم، ولی فضای اینجا یک مقدار کوچک است؛ اگر یک فضای بزرگتری داشتم حتماً این کار را دنبال میکردم.». خیلی از ما مانند کیانا و نیلوفر هدفهایی در ذهنمان داریم، ولی به خاطر ترس از اظهار نظر بقیه و اینکه شاید تو جامعهای که داریم زندگی میکنیم مورد قبول دیگران نباشد، به سمت هدف و رویاهایمان قدم برنمی داریم. ترس از اینکه اگر برای رسیدن به هدفمان تلاش کنیم و به آن نزدیک شویم ممکن است اطرافیان و آشنایان واکنش خوبی به آن نداشته باشند.