رسانهها در این چند هفته اخیر از جنبههای گوناگون به زلزله و مسائل پیرامونش پرداختهاند. یکی از مواردی که در این مدت از تاریخ پیش کشیده شد و تجربههایش بازگو شد زلزله بم بود. از ایرج بسطامی بهعنوان معروفترین قربانی واقعه تلخ و دهشتناک زلزله بم نامبرده میشود. اکنونکه 14 سال از این واقعه و درگذشت ایرج بسطامی، آوازخوان خبره موسیقی سنتی میگذرد یادی میکنیم از این هنرمندِ دیار بم. نزدیکان ایرج بسطامی اعتقاد داشته و دارند که خوانندگی بهاصطلاح در خون او بود و او استعدادش را در این زمینه از کودکی نشان میداد. گرچه این استعداد بخشی از مسیر را برای او هموار میکرد؛ اما مهمتر از آن تلاش و علاقه وافر او به موسیقی بود که در طی کردن مسیر تعالی او را یاری کرد. حدود سال 56 زمانی که ایرج بسطامی توانست در کلاسهای محمدرضا شجریان شرکت کند در تهران سکونت نداشت و هر هفته یا دو هفته یکبار صرفا برای شرکت در کلاس از بم راهی تهران میشد و مشقت سفر را تحمل میکرد. محمدرضا شجریان میگوید بسطامی شش سال شاگرد او بود و آینده خوبی را برای او پیشبینی میکرد. در جریان همین کلاسها بود که آشنایی ایرج بسطامی و پرویز مشکاتیان شکل میگیرد. این آشنایی نقطه عطف زندگی موسیقایی ایرج بسطامی را رقم میزند و همکاریهای عمده او با مشکاتیان از همینجا آغاز میشود. ایرج بسطامی بهقدری با کارهای پرویز مشکاتیان خو میگیرد که آوازخوانی روی ساختههای مشکاتیان برای او تبدیل به یک رویه میشود و آوازخوانی کارهای دیگر آهنگسازان را با سختی بیشتری اجرا میکند. این همکاری از سوی زندهنام مشکاتیان نیز مورد اقبال بوده بهطوریکه پس از مرگ ایرج بسطامی، گفته بود قطعهای را ساخته که تنها بسطامی توانایی خواندن آواز آن را داشت و با فقدان او دیگر آن آهنگ را منتشر نخواهد کرد؛ چراکه شخص دیگری توانایی اجرای آن را ندارد. زندهیاد پرویز مشکاتیان همچنین درجایی دیگر عنوان میکند: «زمانی که ایرج «وطن من» را خواند اشک من درآمد، از آن زیباتر نمیشد خواند.» (تصنیف «وطن من» از طرف یونسکو بهعنوان سرود ملی انتخابشده است). شهرام ناظری در پاسخ به این پرسش که از میان خوانندگان پس از انقلاب از صدای چه کسی خوشش میآید؟ اینگونه سخن میگوید: «من صدای ایرج بسطامی را میپسندیدم. به نظرم امتیاز وی در این بود که در میان خوانندگان همسنوسال خود که اکثرا راه تقلید را پیشه کار خودساخته بودند وی مقلد نبود. در ضمن ایرج بسطامی سعی داشت احساس منطقه، قومیت و جغرافیای دیار خویش را در صدایش نمایان سازد.» پارهای از نامهربانیها کمکم بسطامی را از محیط پیرامونش دلزده میکند و مقدمه دل کندن او از تهران را فراهم میسازد. در همین حین برادر ایرج بسطامی از دنیا میرود و ازآنجاییکه او علاقه زیادی به برادرش داشته، برای مراقبت از خانواده برادرش دائما بین تهران و بم رفتوآمد میکند تا اینکه به بم بازمیگردد و ساکن میشود. ایرج بسطامی دریکی از همین ایام که برای شرکت در جشنوارهای در هلند آماده میشده به بستر میرود و چشمانش را به امید فردا میبندد؛ اما این چشمها پس از 46 سال برای همیشه بر دنیا بسته میشود و ایرج بسطامی در اثر زلزله بم در بامداد پنجم دیماه 1382 جان خود را از دست میدهد. گزندها حتی پیکر بیجان او را هم رها نمیکردند؛ چراکه برای به خاکسپاری او در بم مخالفتهای بسیاری شد؛ اما تلاشهای خانواده او به ثمر نشست و سرانجام در کنار برادرش در بم تدفین شد. ایرج بسطامی در طول دوران حیاتش در کمال فروتنی و بهدوراز حاشیه و عطش شهرت بود و تنها به حرفهاش؛ یعنی موسیقی میپرداخت. او از هوش و پشتکار، سرشار و از خودبینی و دنیادوستی، تهی بود. این خصیصه را شاید بتوان در شمار اندکِ مصاحبههای او و حضور حداقلی در رسانهها نیز جست وجو کرد.
مسعود زرگر این اندک گفتوگوها را به همراه شرحی از زندگی و آثار بسطامی و کنسرتها و مطالبی که در مورد او نوشتهشده، در کتابی به نام «سکوت گویا» (نام یکی از آثار بسطامی) گردآوری کرده است.