
مروری بر شب های پیش از آتش بس میان ایران و اسرائیل؛
تعداد بازدید : 2
شبهای روشن ، روزهای امید
نویسنده : مریم یادگاری / گروه تحریریه
نیمه شب بود که صدای لرزش شیشهها همه را به وحشت انداخت. صدای انفجار مردم را از خواب پراند، گوشیها را برداشتند و به کانالهای خبری خیره شدند و دیدند تهران هدف حمله قرار گرفته و به اصفهان و سایر شهرها نیز حمله شده است ، سامانههای پدافندی فعال شد و زمان معنای خودش را از دست داد. شب و روز یکی شده بود، روزهایی که با ترس می گذشت و هرچه بود، آرامش نبود. در شهرها، مادران بچهها را از پنجرهها دور میکردند. دانشآموزان، اخبار حملهها را مرور میکردند. برخیها، خانهها را ترک کردند و به روستاها رفتند. بعضیها هم اصلا نخوابیدند .
جنگ بیصدا وارد شد، لابهلای اخبار، در قاب تلویزیون، در صدای لرزان پدری که نمیدانست چطور خبر حمله را به خانوادهاش بدهد.
اعلام آتشبس نفس تازهای در میان مردم دمید
حمله تروریستی رژیم صهیونیستی به تهران و تعدادی از شهرهای کشور، بامداد روز جمعه ۲۳ خرداد آغاز شد و بدنبال آن شماری از شهروندان ایرانی به شهادت رسیدند و پس از دوازده روز جنگ میان ایران و رژیم صهیونیستی که با دهها کشته و مجروح، و خسارات گسترده زیرساختی و روحی برای هر دو طرف همراه بود، به پایان رسید.
اعلام آتشبس ، نفس تازهای در میان مردم دمید. دوازده شب، نه فقط دوازده عدد از روزهای تقویم ، بلکه تجربه دوازده بار بیم و امید و شنیدن خبرهایی بود که مثل گلوله مستقیم به قلبها اصابت میکردند.در این دوازده شب، خواب مان ساعاتی فرار از فکر و شنیدن اخبار بود چرا که جنگ از هر طرف نگاه کنی تاثیرات مخربی به همراه دارد.
ترسهایی که پشت لبخندی لرزان پنهان شد
در این دوازده روز چه بسیار مادرانی که کودکانشان را در آغوش گرفتند و لبخند زدند، تا ترسشان را پشت لبخندی لرزان پنهان کنند چرا که شنیدن هر صدای انفجار می توانست پایان باشد پایانی بر رویاهای شیرین و زندگی در یک خانواده گرم.دوازده شب در دلهره و اضطراب ، مردم فقط دعا کردند تا هر چه زودتر این جنگ تحمیلی تمام شود و در این میان کودکانی بودند که برای اولین بار جنگ را تجربه میکردند و می لرزیدند و پدرانی که وانمود کردند همه چیز تحت کنترل است، درحالیکه دلشان، هر شب، از اضطراب خالی میشد و نگران فرزندانشان بودند.
همه چیز در تیترها و خبرها خلاصه می شد
دوازده شبانه روز، فقط پیامهای خبری بود، انگار زندگی جریان نداشت و همه چیز در تیترها و خبرها خلاصه می شد. در این دوازده روز، دلها بیشتر از سقفها ترک برداشت. مردمی که هر روز وانمود کردند که همه چیز عادی است اما در دلشان موجی از اضطراب رفتوآمد میکرد. روانهای زخمی، در سکوت خندیدند، در تاریکی گریستند و با هر صدای نامفهوم، از جا پریدند.
دلهایمان را هم بازسازی کنیم
روانشناسان میگویند ترس از جنگ در بدن میماند و با هر صدای بلند، با هر اضطراب کوچک، دوباره بیدار میشود. کودکان ممکن است تا سالها از هر صدای بلندی بترسند و نوجوانان ممکن است نگران آینده باشند آینده ای که برایش هزاران رویا دارند.
در واقع زخمهای روانی جنگ می ماند و همه ما باید یاد بگیریم نهتنها خانهها، که دلهایمان را هم بازسازی کنیم.