وقتی کرونا محتوای فیلمها را بیمار میکند
تعداد بازدید : 2
تولد یک ژانر دوست نداشتی!
با آغاز همهگیری کرونا از سال ۲۰۱۹ و ادامه آن تا همین روزها، روابط میان انسانها تغییر کرده است؛ شروع قرنطینه ارتباطات را محدود کرد؛ مسالهای که میتوان اثر آن را حتی روی محتوای فیلمهای ساخته شده در دو سال اخیر مشاهده کرد. ایرنا در این رابطه مینویسد که بسیاری از مردم در این روزها بیشتر زمانشان را در تنهایی میگذرانند؛ این تنهایی اثرات مثبت و منفی زیادی بر فرد به جای میگذارد و شاید آثار هنری تولید شده در این دوران از جمله فیلم بتواند نمایانگر تغییرات روحی و روانی انسان در این دوره زمانی باشد.
شاید تحلیل و بررسی دو فیلم «پدر» و «من به پایان دادن فکر میکنم» از این منظر خالی از لطف نباشد. در بسیاری از فیلمها که پیش از این درباره بیماری حوزه روان ساخته شده، بیننده از بیرون با بیمار و بیماری روبه رو میشود اما در این دو فیلم، نوع مواجه با بیماری آلزایمر و جنون به شکلی متفاوت به نمایش در میآید.
- «پدر»
در فیلم پدر مخاطب از زاویه دید مردی وارد داستان میشود که به مرور مشاعر خود را از دست میدهد. هر روز زندگیاش مملو از اتفاقات بسیار مهم است که یا او را به گریه میاندازد و گاه به رقص وا میدارد. اما به مرور ارتباط بین اتفاقات را گم میکند. دیگر چهره افراد را از یکدیگر تمیز نمیدهد و حتی مکانی را که در آن زندگی میکند را فراموش میکند.
هاپکینز که برای بازی در این فیلم جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد را از آن خود کرد، یک موضوع را میداند و در تمام طول فیلم به آن تاکید میکند؛ او در خانهاش میماند و جایی نمیرود. انگار این آخرین تکیه گاه عقل است که اگر برود دیگر هیچ چیزی برایش باقی نمیماند.
در صحنههای پایانی فیلم زمانی که دیگر درکی از زمان هم برای هاپکینز باقی نمانده، مادرش را میخواهد برای این که دیگر نمیفهمد دور و برش چه اتفاقی می افتد. البته بیننده نیز همین فهم را دارد و هنوز تا صحنه پایانی فیلم نمیداند چه اتفاقی در حال رخ دادن است.
- «من به پایان دادن فکر میکنم»
در این فیلم نیز همین مسیر طی میشود، ولی نقش اول فیلم به بیماری جنون مبتلا است. بیننده از زاویه دید او با اتفاقات دور برش مواجه میشود. جسی باکلی در نقش زن جوانی به همراه نامزدش در مسیری سرد و طوفانی به سوی روستای دورافتاده میرود تا در آنجا برای نخستین بار با والدین نامزدش آشنا شود.
در این دیدار وی برخی اوقات مادر و پدر نامزدش را پیر و زمان دیگر جوان و گاه در بستر مرگ میبیند. هر کدام از این برخوردها تأثیر زیادی بر او دارند و او را ضعیف و آشفتهتر میکند. تقریباً در این فیلم همچون فیلم پدر بیننده تا لحظات پایانی فیلم از شرایط غیرطبیعی بازیگر اصلی ناآگاه است.
در فیلم من به پایان دادن فکر میکنم زمانی متوجه وضعیت واقعی زن جوان میشویم که به دنبال نامزدش وارد مدرسه میشود و با مستخدم صحبت میکند. مستخدم از اون میپرسد نامزدت چه شکلی است؟
زن جوان نمیتواند ظاهر نامزدش را به خاطر بیاورد و میگوید چرا کسی باید ظاهر کسی را به خاطر بیاورد! مثل این است که بخواهی ظاهر یک پشهای که ۱۰ سال پیش مرا نیش زده را توصیف کنم. ولی در صحنه بعد با او میرقصد و ازدواج میکند و هر کدام از این اتفاقات بیشترین احساسات او را بر میانگیزند ولی هیچ ارتباطی بین آنها نخواهد بود و نخواهد فهمید که دور و بر او چه اتفاقی در حال وقوع است.
شاید تولید این فیلمها را بتوان به شرایط کنونی مرتبط دانست؛ ممکن است دوران قرنطینه، انسانها را به تفکر بیشتر در حال یکدیگر سوق داده باشد تا با درک درگیریها و آشفتگیهای دیگران از نزدیکتر احساسات آنان را درک کرد.