طبیعت لذت از درد و رنج گریزان است، به همین جهت اگر لذتجویی رکن زندگی انسان شود تحمل سختیها دشوار میشود. سختیها اجتناب ناپذیرند و لذا انسان لذت طلب در برابر آنها زمینگیر میشود. ما لذت را برای راحتی میخواهیم و همین لذتگرایی به عاملی جهت افزایش فشارهای روانی تبدیل میشود. دکتر «ادیت ویکوف جولسون» استاد روانشناسی دانشگاه جورجیا در این باره میگوید: فلسفه کنونی ما درباره بهداشت روان بر این پایه استوار است که مردم باید شاد و خوش حال زندگی کنند و غم و اندوه نشانه ناسازگاری و عدم انطباق با زندگی است. این اعتقاد و نظام ارزشها باید خود را در برابر کسانی که درد و رنجی اجتناب ناپذیر دارند مسئول بداند زیرا این شیوه اندیشه موجب میشود که افراد دردمند به خاطر این که شاد نیستند اندوهناکتر نیز بشوند. اکنون بهتر میتوان فهمید که چرا دین مرکز ثقل آموزههای زندگیساز خود را لذت قرار نداده است. لذت محوری که ویژگی فرهنگ مادی و به خصوص فرهنگ آمریکایی است جز اندوه بیشتر نتیجه دیگری ندارد. در این میان راه چاره این است که محوریت لذتجویی از بین برود. انسان برای این که لذت ببرد باید لذت طلب نباشد برای تعدیل لذتجویی راههایی وجود دارد از جمله بیرغبتی به دنیا، لذت و دلبستگی به دنیای ناپایدار که موجب اضطراب، اندوه و حسرت میشود. اضطراب یعنی نگرانی فردا، اندوه یعنی غم امروز و حسرت یعنی افسوس دیروز. اگر انسان لذتطلب شود نسبت به آینده نگران است و نسبت به مصیبت وارد شده غمگین میشود و نسبت به دیروز خود در آه و افسوس خواهد بود.